شاه کم کُشت که رفت؛ ما زیاد میکُشیم تا بمانیم!
سازمان های حقوق بشری هم تائید کرده اند که جنایات آبان ۹۸ با قساوت کامل، با برنامه و قصد کشتن معترضان صورت گرفته است. در چهل سال گذشته که در بسیاری از کشورهای جهان رفاه بیشتر، و زندگی آسانتر شده، زندگی برای ایرانیان هر روز سخت تر و مشکلات مردم و کشور بیشتر شده است. جمهوری اسلامی در این مدت سرمایه های انسانی و مالی عظیمی را نابود ساخته و اعتراضات به حق مردم را سرکوب کرده است. حکومتی که حداقلِ توان برای مدیریت کشور را ندارد، میخواهد با کشتار، شکنجه و سرکوب، عمر خود را طولانی کند.
برای حاکمان جمهوری اسلامی حکومت کردن، مدیریت خردمندانه کشور و حل مشکلات جامعه نیست، تجاوز به حقوق مردم، غارت بیت المال، سرکوب و کشتار است. حاکمیت نظام دچار این توهم است که میتواند برای همیشه اعتراضات مردم را سرکوب کند. حال آنکه آنهایی که سرنوشت شاه، صدام، قذافی، مبارک، بن علی، حسن البشیر، موگابه و دیکتاتورهای دیگر را تجربه کرده و سقوط شکست ابرقدرت شوروی با آن همه امکانات را شاهد بوده اند، دیگر نمیبایست دچار چنین توهمی باشند. علت را کجا باید جستجو کرد؟ علت آیا بیخردی است؟ بنیادگرائی اسلامی است؟ حرص و ولع و فساد پایان ناپذیر حاکمان است؟ مشخص نیست. آنچه مشخص است، اینست که مستبدان به برخورداری از امتیازات و قدرت عادت میکنند. آنها دیر یا زود آن را حق مسلم خویش میپندارند و مردمی را که حقوق انسانی و شهروندی خود را مطالبه میکنند، مزاحم، اخلالگر یا خائن میشناسند.
طرفداران استبداد مردم را لایق آزادی و حقوق انسانی و شهروندی نمیدانند و امتیازات و قدرت را حق طبیعی مستبد قلمداد میکنند. آنها این فکر را تبلیغ میکنند که استبداد را میتوان برای همیشه با زور و سرکوب حفظ کرد. این فقط تصور حاکمان کنونی نیست. آقای پرویز ثابتی مسئول امنیتی و سخنگوی ساواک در رژیم گذشته نیز چندی پیش در کتابی با عنوان “در دامگه حادثه” بجای آنکه محو آزادیها، سرکوب مخالفان و سازمانهای سیاسی و تعطیلی مشروطه را علت سقوط محمدرضا شاه بداند، بی توجهی به پیشنهادات خود مبنی بر دستگیر کردن ۲۰۰۰ تن از مخالفان، برخورد شدید با مخالفان و جدی گرفتن حکومت نظامی در آخرین ماههای حیات آن رژیم میداند.
امروز اگر سرنوشت شاه و سایر دیکتاتورها را به یاد حاکمان کنونی بیاوریم، پاسخشان میتواند این باشد که: “شاه کم کُشت و به این جهت رفت؛ ما زیاد میکُشیم تا بمانیم!”. پاسخ اینست که اگر جنایت و سرکوب نتیجه میداد، هنوز حکومت نِرون ها، هیتلرها، استالینها، صدام و قذافیها همچنان پابرجا بود. حکومت های استبدادی مانند درختی میمانند که نه تنها ریشه در مردم ندارد بلکه ملت را هم در مقابل خود دارد. آنها میتوانند با هر طوفانی از جا کنده شوند. این حکومت ها نیستند که برای همیشه سرنوشت ملت ها را تعیین میکنند بلکه این ملتها هستند که دیر یا زود حکومت ها را به اشکال لازم برای تحقق حقوق و آزادی ها و مناسب برای حل مشکلات زمانه خویش در می آورند.
اوج مبارزات مردم ایران برای کسب آزادی و دموکراسی در نهضت مشروطه، جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق و قیام ۵۷ تا زمانی که اهداف مبارزه برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی بود. در تمام دوران کوشش طرفداران استبداد برای حفظ اختیارات و قدرت استبداد ادامه داشت. کودتای ۲۸ مرداد توسط آمریکا و انگلیس به همراهی دربار و روحانیون ارتجاعی دولت ملی مصدق را سرنگون کرد و بجای آن دیکتاتوری محمدرضا شاه را بر کشور حاکم نمود. پس از آنها ۲۵ سال بعد مردم برای کسب استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی قیام کردند، انقلاب توسط خمینی و یارانش با دادن وعده هایی دروغین مصادره گردید و آنها پس از رسیدن به قدرت، آن بخش های کوچک را هم که از دستاوردهای انقلاب مشروطه و دوران ملی کردن صنعت نفت هنوز باقی بود از میان برداشتند.
علیرغم همه اینها مردم ایران با فداکاری و قربانیان زیاد به مبارزات خود برای کسب آزادی و حقوق انسانی خویش ادامه دادند و هر بار که اعتراضاتشان سرکوب شد، همانند هرکول قهرمان افسانه ای یونان، که هر بار زمین میخورد قدرتش بیشتر میشد، بعد از آن متحدتر و قدرتمندتر از پیش به میدان آمدند. اعتراضات آبان ۹۸، هشدار بزرگ دیگری به حاکمیت جمهوری اسلامی بود که طی آن مردم بار دیگر قدرت خود را به نمایش گذاشتند. گواه آنکه مسئولان رژیم خود اذعان کردند که فقط خداوند نجاتشان داده است!
این روزها اوضاع جمهوری اسلامی بیش از پیش به هم ریخته است. حاکمیت در بن بست همه جانبه و بدترین شرائط چهل سال اخیر خود قرار دارد. وضعیت کشور در تقریبا همه زمینه ها بحرانی است و حتی بوی تعفن(!) رژیم نیز در برخی مناطق منجمله تهران استشمام میشود. حاکمیت تمامی شاخه هایی را که بر آنها نشسته بود، بریده، با همه مردم و گروههای اجتماعی در تقابل است و هیچ متحدی جز جیره خوارانش ندارد. مردم اعتمادی به حکومت ندارند. جمهوری اسلامی در میان جهانیان نیز منزوی است. سیاست صدور انقلاب به سوریه، عراق و لبنان علیرغم هزینه های هنگفت با مقاومت شدید مردم این کشورها و شکستی که از قبل قابل پیش بینی بود روبرو شده است. تحریم های سنگین، درآمدهای رژیم را به حد اقل رسانده است. همزمان طبقات پائینی جامعه در بدترین شرائط زندگی قرار دارند به نحوی که هر لحظه احتمال انفجار آنهایی که دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارند، میرود.
با وجود اینها مسئولان و در راس آنها علی خامنه ای نه تنها اعتنایی به مشکلات کشور و مردم ندارند بلکه بر عکس اصرار دارند نشان دهند که میخواهند به راه خود که متاسفانه نابودی کشور را نیز به همراه دارد همچنان ادامه دهند.
حکومتی که آزادی و حقوق ملت را به شدیدترین وجه ممکن نقض کرده، به جنایت علیه بشریت علیه ملت خویش دست زده و بر تظاهرات مسالمت آمیز معترضان آتش گشوده، با مخالفت اکثریت بزرگ مردم روبروست و باید برود. اگر مسئولان کنونی از حداقل خرد سیاسی برخوردار بودند برای جلوگیری از فجایع بیشتر، بلافاصله تمام زندانیان سیاسی را آزاد میکردند، کلیه آزادیها را رعایت مینمودند و راه را برای یک انتخابات واقعی و آزاد زیر نظر معتمدان جامعه بمنظور تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی دموکراتیک آینده باز میکردند. افسوس که انتظار هیچگونه عمل خردمندانه ای از این حکومت نمیتوان داشت.
به یاد داشته باشیم که وضعیت امروز ما نتیجه کودتای ۲۸ مرداد که به سقوط دولت ملی مصدق انجامید و به قدرت رسیدن خمینی پس از سقوط دولت دکتر بختیار، یعنی آن لحظات تاریخی است که استبداد بر کشور چیره گردید و نفی حقوق و آزادیهای ملت آغاز شد. صلح و آزادی و رفاه پایدار زمانی حاصل میشود که حق حاکمیت ملی، جدایی دین و ایدئولوژی از حکومت و حفظ تمامیت ارضی محقق گردد. فراموش نکنیم که هدف نهائی ما از مبارزه، صرفا سرنگونی این یا آن دیکتاتور نیست، بلکه استقرار آزادی و حاکمیت ملت است.
همایون مهمنش
www.homayoun.info
hmehmaneche@t-online.de
29 آذر ۱۳۹۸ برابر ۲۰دسامبر ۲۰۱۹